شگرف نامه میرزا اعتصام الدین، ۷: غریب نوازی انگلیسی

این گزیده هایی از متن فارسی است که به زودی توسط بنیاد ایران شناسی دانشگاه تورنتو برای اولین بار چاپ خواهد شد
شگرف‌نامه ولایت: سفرنامه میرزا اعتصام الدین باجپوری به ولایت انگلیس. به کوشش محمد توکلی با همکاری وحید طلوعی. تورنتو: نبیاد مطالعات ایران، ۲۰۱۴

ترجمه انگلیسی این بخش اینجاست، و توضیحاتی در مورد ترجمه متن اینجا. برای سرعت کار، متن فارسی را از فایل پی دی اف برداشت و اینجا نسب میکنم. تا آنجا که بتوانم یادداشتهای ویراستاری را حذف میکنم اما متن کاملا تصحیح شده نخواهد بود. شماره صفحات به فایل پی دی اف رجوع دارند. با تشکر فراوان از دکتر محمد توکلی ترقی که متن چاپ نشده را در اختیار من گذاشتند

رسیدن در مُلك انگلند به شهری کنارۀ دريا و حالات آنجا

چون  از موضع کنبکرن،  متعلقۀ فرانس، روانه شد به يك هفته به شهری خورد  در کنارۀ ]دريا[ متعلقۀ مُلك انگلند رسیدم. ص ۸۶

 اکثر به سیر و تماشای شهر و اطراف ]و سیر کوچه و بازار[ ميرفت. چون اهل ولايت هندوستاني را گاهي به اين لباس و پوشاك نديده بودند، ديدن احقر را از غرايبات انگاشته، هجوم ميآوردند. و نیز مسافر غیر مُلكي تصور نموده، عزيز ميداشتند. و به ملاقات چند روزه، خورد و کلان آن شهر بر مثال آشنايي ديرينه گرمجوشيها و اختلاط مشفقانه نموده، شرايط مسافرنوازی و پاسِ خاطرداری به جا آوردند. ص ۸۷

روزی در خانۀ رقص، که مردمان عمدۀ زن و مرد ]بلك ساير زن و مرد[ با ساز و سامانِ رقص و سرود 2 اجتماع داشتند، احقر را تكلیف نموده همراه بردند و به رسیدن آنجا، رقص و سرود متوقف نموده، ]تمام مردم[ متوجه احقر گرديده، از ديدن جامه و دستار و شال ]که مثل[ لباس رقص سوانگ  ]بود، احقر را نیز از اهل رقص دانسته تكلیف ترقص  نمودند. هر چند که احقر به ناداني ]خود معترف شده،[ ابا و انكار نمود، باورنكردند و با هم ميگفتند که مردم که رقص و سرود نميداند در دنیا کیست؟ چون تازهرسیدۀ ولايت است، ازصحبت مردم غیر جنس شرم مينمايد. ص ۸۷

القصه، خورد و بزرگ به شكل و شمايل من نگران بودند و من به حسن و صورت ايشان حیران. به تماشا رفته بودم، خود نیز تماشا شدم. ص ۸۷

در شهر لندن رسیده، به خانه برادر خود در محلۀ کانت استرت هي مارکت  رسیده، 1 خاطر ]احقر[ از شدايد سفر جهاز آسود و به تماشای شهر لندن مسرت و نشاط افزود و مردم ولايت را نیز از ديدن شمايل احقر که چون سبزه در جنب گلزار خالي از تحفگي 1 نباشد سُروری دست داد. و با اين کم لیاقتي و بيهنری ]که[ سُها پیش آفتاب – قدری ندارد، عزيز دلها گشت. آری، اين همه صفت و خوبي کمال اخلاق مردم ولايت است که به تعريف وتوصیف درنیايد. مردم مسافر بعیدالوطن را از جان دوستتر دارند و در پاس مراتب غريب پروری وخاطرداشت به اقصي غايت ميکوشند. چون پیش از احقر،  غیر از خلاصیان چالكامي  و جهانگیر نكری  کسي منشي به اين لباس و پوشاك در ولايت نرفته بود و مردم ولايت از وضع و اطوار مردم هندوستاني چندان مطلع نبودند، احقر را از عمدگان بنكالا، بلكه از برادران نواب، 5 ميدانستند و از دور و نزديك به ملاقات ميآمدند. وهرگاه که به سیر و تماشای شهر ميرفت، خلقي انبوه به ازدحام  کثیر  همراه ميشدند و مردم حويليهای رسته و بازارتا دور و بر از روزنههای حويلي سر برآورده، نظر ميکردند و حیران ميماندند.  و اکثرطفلان و جوانان و زنان خورد و بزرگ احقر را از عجايبالمخلوقات خیال ]کرده[، از زير خانه تا دو محله و سه محله به حويلي خودها بيتحاشي دويده، مردمان خانه را ]به تماشا[ خبر ميکردند و به آواز بلند ميگفتند که ” ببین، ببین! مردم سیاه ميرود.به استماع اين کلام،[ مردمان جوقجوق از بالای خانه ها بياختیار دويده، به دروازه آمده، ]بنده را[ ميديدند و تعجب مينمودند و اکثر طفلان و جوانان ]به زبان خودها[ دبل،  يعني ديو سیاه، تصور کرده از غايت ترس و خوف نزديك نميآمدند. چون در آن وقت موسم گرما بود، ]بنده اکثر وقت به لباس جامه و دستار و کمربند و شال و پیشقبض در کمر، به طور هندوستانیان، به سیر ميرفت بعضي را مطبوع ميافتاد و اکثر آن پوشاك زنانه و نازنینان انگاشته، ناپسند ميکردند.  چون يكدو ماه بر اين طريق گذشت، هر يك به مدارا و تواضع پیش ميآمدند و خوفي که داشتند از خاطر عوام برخاست. شوخ وگستاخ شدند. چنانچه کسبیان بازاری به طريق ظرافت ميگفتند که ” کُم مائي دير کیس مین“ يعني بیا، ای جان من! بوسه بده! “ و اين عبارت استطلاع  انكريزی ]که از مردم آنجا پرسیده شد[ اشارت به صحبت داشتن است که با زنان که به تصريح نپرداخته به کنايه و رمز و ايماء نمايند. ص ۸۸-۹۰

Posted in Archival material, فارسی